شعر فلسفه هستی

ساخت وبلاگ

امکانات وب

حیف استببندم و نبینم حق رارقصِ دیوانگیِ عاشق راسخت است بگویم کلک استاشک بی منطقیِ عاشق راحق استبگویم زهر استداغِ دل یک عاشق راکفر استندیدن و نگفتنحیف است به آن مشتی که برشیشه دوان استسرخ استهمان آبی که بر شیشه روان استدرد است اگر باز نگویم،دردی که از آن شیشه کشیدند گمان استحق بودخدا بود که فرمودآن و شعر فلسفه هستی...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر فلسفه هستی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fall-poet بازدید : 64 تاريخ : چهارشنبه 28 تير 1396 ساعت: 21:40

وقتی از عشق سخن می گویمیاد لبخند خدا می افتمکه به الطاف الهی خودشبه تنم جان می دادزیر لب می خواند وبه قلم حکم نوشتن می دادگوشه ای از شعرش ، در سرم می تازیدکه به وزنی مبهمو به ارکان غریب الوصفیاز قلم می کاویدو به زیباییِ رقاصیِ یک پروانهتکه بر تکه ی لوحی زرینبه زمین می تابیدخنده اش معنی دارقالبی در د شعر فلسفه هستی...ادامه مطلب
ما را در سایت شعر فلسفه هستی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fall-poet بازدید : 57 تاريخ : چهارشنبه 28 تير 1396 ساعت: 21:40